جدول جو
جدول جو

معنی چکمه دوز - جستجوی لغت در جدول جو

چکمه دوز
کسی که چکمه می دوزد، آنکه شغلش دوختن چکمه است
تصویری از چکمه دوز
تصویر چکمه دوز
فرهنگ فارسی عمید
چکمه دوز
دوزندۀ چکمه. کفش دوزی که در دوختن چکمه تخصص دارد. استاد کفاش که چکمه تواند دوخت. آنکس که پوتین ساق بلند دوزد
لغت نامه دهخدا
چکمه دوز
کفش دوزی که چکمه دوزد چکمه ساز
تصویری از چکمه دوز
تصویر چکمه دوز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چکن دوز
تصویر چکن دوز
کسی که زردوزی و بخیه دوزی کند، کسی که جامۀ زربفت بسازد، آنکه پارچه یا جامه را سوزن بزند و ابریشم دوزی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکمه پوش
تصویر چکمه پوش
ویژگی کسی که چکمه بپوشد، کنایه از نظامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه روز
تصویر چشمه روز
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
(تُ گُ)
کلاه دوز. دوزندۀ کلاه. آنکه کلاه دوزد. آنکه شغل وی دوختن و ساختن کلاه باشد:
چون سوزن باریک تو سازیم تن خویش
ای ماه کله دوز کله بر تن ما دوز.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
کنایه از خورشید. کنایه از هور و خور:
ایا سپهر ادب را دل تو چشمۀ روز
ایا بهشت سخا را کف تو ماء معین.
فرخی.
ماه از آن گفتم کاندر لغت و لفظ عرب
چشمۀ روز بود ماده و مه باشد نر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ وَ)
که کپه دوزد. دوزندۀ کپه های ترازو و کپه های بقالان. آنکه کپۀ ترازو از انبان و پشم سازد و دوزد. (یادداشت مؤلف) ، کنایه است از غلام باره. که آرامش با پسران خواهد. لاطی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ چَ)
چکن دوزنده و کسی که چکن دوزی میکند. (از ناظم الاطباء). آنکس که زرکش دوزی و بخیه دوزی کند. کسی که بر پارچه وجامه و قبا، با ابریشم الوان چکن دوزی کند: شما همه موزونیها و... داشتید و همه را مشاهده کردید و در طبع شما نقش آن گرفت همچو شکل چکن دوزان، چون در این جهان آمدید راه غلط کردید و آن را فراموش کردید. (کتاب المعارف). رجوع به چکن و چکن دوزی شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
آنکه خیمه می دوزد. (آنندراج). چادردوز. خیّام. (یادداشت مؤلف) :
باد زره گر شده ست آب مسلسل زره
ابر شده خیمه دوز ماغ مسلسل خیم.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
پوشندۀ چکمه. کسی که چکمه در پای کند آنکس که پوتین ساق بلند را پای افزار کند:
سفر میکند از سرت عقل و هوش
شد از فکر چقشور چون چکمه پوش.
طاهر وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُ پَرْ وَ)
آن که شغلش تهیه و دوختن حکبه است
لغت نامه دهخدا
(بَ خوا / خا)
کسی که خامه دوزی کند. نعت آنکه خامه دوزی کند. رجوع به خامه دوزی شود
لغت نامه دهخدا
(چَمَ / مِ)
دوختن چکمه. عمل چکمه دوز
لغت نامه دهخدا
تصویری از چکمه پوش
تصویر چکمه پوش
آن کس که چکمه پوشد پوشنده چکمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکن دوز
تصویر چکن دوز
کسی که زرکش دوزی و بخیه دوزی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکمه دوزی
تصویر چکمه دوزی
عمل چکمه دوز دوختن چکمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جامه دوز
تصویر جامه دوز
خیاط
فرهنگ واژه فارسی سره