کنایه از خورشید. کنایه از هور و خور: ایا سپهر ادب را دل تو چشمۀ روز ایا بهشت سخا را کف تو ماء معین. فرخی. ماه از آن گفتم کاندر لغت و لفظ عرب چشمۀ روز بود ماده و مه باشد نر. فرخی
کنایه از خورشید. کنایه از هور و خور: ایا سپهر ادب را دل تو چشمۀ روز ایا بهشت سخا را کف تو ماء معین. فرخی. ماه از آن گفتم کاندر لغت و لفظ عرب چشمۀ روز بود ماده و مه باشد نر. فرخی
که کپه دوزد. دوزندۀ کپه های ترازو و کپه های بقالان. آنکه کپۀ ترازو از انبان و پشم سازد و دوزد. (یادداشت مؤلف) ، کنایه است از غلام باره. که آرامش با پسران خواهد. لاطی. (یادداشت مؤلف)
که کپه دوزد. دوزندۀ کپه های ترازو و کپه های بقالان. آنکه کپۀ ترازو از انبان و پشم سازد و دوزد. (یادداشت مؤلف) ، کنایه است از غلام باره. که آرامش با پسران خواهد. لاطی. (یادداشت مؤلف)
چکن دوزنده و کسی که چکن دوزی میکند. (از ناظم الاطباء). آنکس که زرکش دوزی و بخیه دوزی کند. کسی که بر پارچه وجامه و قبا، با ابریشم الوان چکن دوزی کند: شما همه موزونیها و... داشتید و همه را مشاهده کردید و در طبع شما نقش آن گرفت همچو شکل چکن دوزان، چون در این جهان آمدید راه غلط کردید و آن را فراموش کردید. (کتاب المعارف). رجوع به چکن و چکن دوزی شود
چکن دوزنده و کسی که چکن دوزی میکند. (از ناظم الاطباء). آنکس که زرکش دوزی و بخیه دوزی کند. کسی که بر پارچه وجامه و قبا، با ابریشم الوان چکن دوزی کند: شما همه موزونیها و... داشتید و همه را مشاهده کردید و در طبع شما نقش آن گرفت همچو شکل چکن دوزان، چون در این جهان آمدید راه غلط کردید و آن را فراموش کردید. (کتاب المعارف). رجوع به چکن و چکن دوزی شود
پوشندۀ چکمه. کسی که چکمه در پای کند آنکس که پوتین ساق بلند را پای افزار کند: سفر میکند از سرت عقل و هوش شد از فکر چقشور چون چکمه پوش. طاهر وحید (از آنندراج)
پوشندۀ چکمه. کسی که چکمه در پای کند آنکس که پوتین ساق بلند را پای افزار کند: سفر میکند از سرت عقل و هوش شد از فکر چقشور چون چکمه پوش. طاهر وحید (از آنندراج)